باز هم زمین بیشتر از من میشناسد که دور تو میگردد و
و من
فقط سطر به سطر می نویسم.
- ۴ ۰
- ۹ نظر
سلام...
من واقعا متاسفم که امروز نتونستیم باهم حرف بزنیم ولی قول میدم که اگه شرایطش رو داری فردا باهم حرف بزنیم
ببین چون که من پیامتو دیر دیدم و حدود ساعت 1 پیامتو خوندم به خاطر همین نتونستم برم و به مصطفی بگم بیدار بود ولی چون بابام خواب بود و خوابشم خیلی سبکه نمیتونستم از اتاق بیرون برم...
حالا فردا اگه تو بتونی خیلی عالی میشه چون من امروز میتونم شرایط رو فراهم کنم...
سختی که فقط برا تو نیست!!
کسی اینجا همست؟؟؟؟
الان از من ناراحتی؟؟؟؟
ن عزیز دلم چرا ازت ناراحت باشم ب قول خودت سختی فقط برای من نیست ک
من فردا ساعت 8 صبح هستم اگ تو هم هستی بیا قربونت برم ببین من باز هم نفهمیدم منظورت چیه فردا ب من زنگ بزن ساعت های نزدیک 8 و 10 دقیقه اگ ی بار قطع کردم بدون ک دیگ نباید بزنگی قبول من تو وبلاگ خاله شماره رو گذاشتم برو خواهرم برو خدا مراقبته چون من ازش خواهش کردم
ن فدات فقط چون قراره امروز برای پانیک تولد بگیریم من نتونستم بهت پیام بدم یعنی امروز از 11 بیرون بودم گوشی دستم نبود قربونت برم من
آخی تولد پانیک مبارک باشه
چن ساله میشه؟؟
میره تو 4 سال قربونت پیامای دیگمو خوندی عشقم یکی تو وبلاگ خودت بقیه تو وبلاگ ح
خاله
آره عشقم دیدم همه ی پیاماتو
شاید به نظر خودت فقط بنویسی عزیزم
ولی با این نوشته ها دل خیلی هارو بردی...
مثه من...