آخرین ستاره

۶۶ بازديد
آخرین شعر سفر رابا واژگانی از جنس آینه برای اندوه ستاره ای تنها سرودم، تا فانوسی از روشنی شبنم بر تیرگی شب ساکتش بیاویزد.
و نجوای خورشید را باا بوسه ای از لبان مهرافزا بستاند. و سخاوت باد را آغشته به مهری جاودانه به رگ هستی اش بدمد و ابر اندیشه های سپیدش را به آسمان آبی خاطره، و لبخند مهر آئینش را آکنده از عطر فرحزای افزون بهشت بر بامداد انتظار نقش زند. 
پریسا ملک زارع

یا خدایاااا 

همینجوری پیش بری دو روز دیگه فردوسی جلوت کم میاره ها دخترkiss

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.